-
سمت خیال دوست
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 19:10
ماه رنگ تفسیر مس بود. مثل اندوه تفهیم بالا می آمد. سرو شیهه بارز خاک بود. کاج نزدیک مثل انبوه فهم صفحه ساده فصل را سایه میزد. کوفی خشک تیغال ها خوانده می شد. از زمین های تاریک بوی تشکیل ادراک می آمد. دوست توری هوش را روی اشیا لمس می کرد. جمله جاری جوی را می شنید، با خود انگار می گفت: هیچ حرفی به این روشنی نیست. من...
-
بی روزها عروسک
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 19:09
این وجودی که در نور ادراک مثل یک خواب رعنا نشسته روی پلک تماشا واژه هایی تر و تازه می پاشد. چشم هایش نفی تقویم سبز حیات است. صورتش مثل یک تکه تعطیل عهد دبستان سپید است. سال ها این سجود طراوت مثل خوشبختی ثابت روی زانوی آدینه ها می نشست. صبح ها مادر من برای گل زرد یک سبد آب می برد، من برای دهان تماشا میوه کال الهام...
-
ای شور، ای قدیم
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 19:09
صبح شوری ابعاد عید ذایقه را سایه کرد . عکس من افتاد در مساحت تقویم: در خم آن کودکانه های مورب، روی سرازیری فراغت یک عید داد زدم: "به ، چه هوایی !" در ریه هایم وضوح بال تمام پرنده های جهان بود. آن روز آب ، چه تر بود! باد به شکل لجاجت متواری بود. من همه مشق های هندسی ام را روی زمین چیده بودم. آن روز چند مثلث...
-
چشمان یک عبور
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 19:06
آسمان پر شد از خال پروانه های تماشا. عکس گنجشک افتاد در آب رفاقت. فصل پرپر شد از روی دیوار در امتداد غریزه. باد می آمد از سمت زنبیل سبز کرامت. شاخه مو به انگور مبتلا بود. کودک آمد جیب هایش پر از شور چیدن. (ای بهار جسارت ! امتداد تو در سایه کاج های تامل پاک شد.) کودک از پشت الفاظ تا علف های نرم تمایل دوید، رفت تا...
-
نزدیک دورها
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 19:05
زن دم درگاه بود با بدنی از همیشه. رفتم نزدیک: چشم ، مفصل شد. حرف بدل شد به پر، به شور، به اشراق. سایه بدل شد به آفتاب. رفتم قدری در آفتاب بگردم. دور شدم در اشاره های خوشایند: رفتم تا وعده گاه کودکی و شن ، تا وسط اشتباه های مفرح، تا همه چیزهای محض. رفتم نزدیک آب های مصور، پای درخت شکوفه دار گلابی با تنه ای از حضور. نبض...
-
تنهای منظره
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 19:04
کاج های زیادی بلند. زاغ های زیادی سیاه. آسمان به اندازه آبی. سنگچین ها ، تماشا، تجرد. کوچه باغ فرا رفته تا هیچ. ناودان مزین به گنجشک. آفتاب صریح. خاک خوشنود. چشم تا کار می کرد هوش پاییز بود. ای عجیب قشنگ ! با نگاهی پر از لفظ مرطوب مثل خوابی پر از لکنت سبز یک باغ، چشم هایی شبیه حیای مشبک ، پلک های مردد مثل انگشت های...
-
اینجا پرنده بود
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 19:03
ای عبور ظریف ! بال را معنی کن تا پر هوش من از حسادت بسوزد. ای حیات شدید ! ریشه های تو از مهلت نور آب می نوشد. آدمی زاد- این حجم غمناک- روی پاشویه وقت روز سرشاری حوض را خواب می بیند. ای کمی رفته بالاتر از واقعیت! با تکان لطیف غریزه ارث تاریک اشکال از بال های تو می ریزد. عصمت گیج پرواز مثل یک خط مغلق در شیار فضا رمز می...
-
اکنون هبوط رنگ
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 19:02
سال میان دو پلک را ثانیه هایی شبیه راز تولد بدرقه کردند. کم کم ، در ارتفاع خیس ملاقات صومعه نور ساخته می شد. حادثه از جنس ترس بود. ترس وارد ترکیب سنگ ها می شد. حنجره ای در ضخامت خنک باد غربت یک دوست را زمزمه می کرد. از سر باران تا ته پاییز تجربه های کبوترانه روان بود. باران وقتی که ایستاد منظره اوراق بود. وسعت مرطوب...
-
وقت لطیف شن
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 19:01
باران اضلاع فراغت را می شست. من با شن های مرطوب عزیمت بازی می کردم و خواب سفرهای منقش می دیدم. من قاتی آزادی شن ها بودم. من دلتنگ بودم. در باغ یک سفره مانوس پهن بود. چیزی وسط سفره، شبیه ادراک منور: یک خوشه انگور روی همه شایبه را پوشید. تعمیر سکوت گیجم کرد. دیدم که درخت ، هست. وقتی که درخت هست پیداست که باید بود، باید...
-
متن قدیم شب
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 19:00
ای میان سخن های سبز نجومی ! برگ انجیر ظلمت عفت سبز را می رساند سینه آب در حسرت عکس یک باغ می سوزد. سیب روزانه در دهان طعم یک وهم دارد. ای هراس قدیم ! در خطاب تو انگشت های من از هوش رفتند. امشب دست هایم از شاخه اساطیری میوه می چینند. امشب هر درختی به اندازه ترس من برگ دارد. جرات حرف در هرم دیدار حل شد. ای سر آغاز های...
-
تا انتها حضور
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 18:56
امشب در یک خواب عجیب رو به سمت کلمات باز خواهد شد. باد چیزی خواهد گفت. سیب خواهد افتاد، روی اوصاف زمین خواهد غلتید، تا حضور وطن غایب شب خواهد رفت. سقف یک وهم فرو خواهد ریخت. چشم هوش محزون نباتی را خواهد دید. پیچکی دور تماشای خدا خواهد پیچید. راز ، سر خواهد رفت. ریشه زهد زمان خواهد پوسید. سر راه ظلمات لبه صحبت آب برق...
-
اینجا همیشه تیه
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 18:49
ظهر بود. ابتدای خدا بود. ریگ زار عفیف گوش می کرد، حرف های اساطیری آب را می شنید. آب مثل نگاهی به ابعاد ادراک. لکلک مثل یک اتفاق سفید بر لب برکه بود. حجم مرغوب خود را در تماشای تجرید می شست. چشم وارد فرصت آب می شد. طعم پاک اشارات روی ذوق نمک زار از یاد می رفت. باغ سبز تقرب تا کجای کویر صورت ناب یک خواب شیرین؟ ای شبیه...
-
از آبها به بعد
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 18:48
روزی که دانش لب آب زندگی می کرد، انسان در تنبلی لطیف یک مرتع با فلسفه های لاجوردی خوش بود. در سمت پرنده فکر می کرد. با نبض درخت ، نبض او می زد. مغلوب شرایط شقایق بود. مفهوم درشت شط در قعر کلام او تلاطم داشت. انسان در متن عناصر می خوابید. نزدیک طلوع ترس، بیدار می شد. اما گاهی آواز غریب رشد در مفصل ترد لذت می پیچید....
-
فهرست اشعار منظومه شرق اندوه
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 18:45
چند وید و هایی نا شورم را تنها باد تا پاراه و چه تنها هنگامی نیایش لب آب شکپوی تراو بودهی - Bodhi گزار پادمه و شکستم ، و دویدم ، و فتادم هلا نه به سنگ شیطان هم روانه تا گل هیچ به زمین
-
چند
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 18:43
اینجاست ، آیید، پنجره بگشایید، ای من و دگر من ها:صد پرتو من در آب! مهتاب ، تابنده نگر ، بر لرزش برگ، اندیشه من ، جاده مرگ. آنجا نیلوفرهاست، به بهشت، به خدا درهاست. اینجا ایوان ، خاموشی هوش ، پرواز روان. در باغ زمان تنها نشدیم. ای سنگ و نگاه ، ای وهم و درخت ، آیا نشدیم؟ من " صخره - من" ام، تو " شاخه -...
-
وید
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 18:42
نی ها ، همهمه شان می آید. مرغان ، زمزمه شان می آید. در باز و نگه کم و پیامی رفته به بی سویی دشت. گاوی زیر صنوبرها، ابدیت روی چپر ها. از بن هر برگی و همی آویزان و کلامی نی، نامی نی. پایین، جاده بیرنگی. بالا، خورشید هم آهنگی.
-
و
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 18:40
آری ، ما غنچه یک خوابیم. غنچه خواب ؟ آیا می شکفیم ؟ یک روزی ، بی جنبش برگ. اینجا؟ نی ، در دره مرگ. تاریکی ، تنهایی. نی ، خلوت زیبایی. به تماشا چه کسی می آید، چه کسی ما را می بوید؟ .... و به بادی پرپر...؟ ... و فرودی دیگر؟ ....
-
هایی
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 18:39
سرچشمه رویش هایی، دریایی، پایان تماشایی. تو تراویدی: باغ جهان تر شد، دیگر شد. صبحی سر زد، مرغی پر زد، یک شاخه شکست : خاموشی هست. خوابم بر بود ، خوابی دیدم: تابش آبی در خواب ، لرزش برگی در آب. این سو تاریکی مرگ ، آن سو زیبایی برگ. اینها چه، آنها چیست، انبوه زمان ها چیست؟ این می شکفد، ترس تماشا دارد. آن می گذرد، وحشت...
-
نا
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 18:38
باد آمد ، در بگشا، اندوه خدا آورد. خانه بروب ، افشان گل ، پیک آمد ، پیک آمد، مژده ز "نا" آورد. آب آمد، آب آمد، از دشت خدایان نیز، گل های سیا آورد. ما خفته ، او آمد، خنده شیطان را بر لب ما آورد. مرگ آمد حیرت ما را برد، ترس شما آورد. در خاکی ، صبح آمد، سیب طلا، از باغ طلا آورد.
-
شورم را
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 18:37
من سازم : بندی آواز . برگیرم ، بنوازم. برتارم زخمه "لا" می زن ، راه فنا می زن من دودم: می پیچم، می لغزم ، نابودم. می سوزم ، می سوزم : فانوس تمنایم . گل کن تو مرا ، و درآ. آیینه شدم ، از روشن و از سایه بری بودم . دیو و پری آمد ، دیو و پری بودم . در بی خبری بودم. قرآن بالای سرم ، بالش من انجیل ، بستر من تورات...
-
تنها باد
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 18:36
سایه شدم، و صدا کردم: کو مرز پریدنها، دیدنها؟ کو اوج "نه من"، دره "او"؟ و ندا آمد: لب بسته بپو. مرغی رفت، تنها بود، پر شد جام شگفت. و ندا آمد: بر تو گوارا باد، تنهایی تنها باد! دستم در کوه سحر "او" میچید، "او" میچید. و ندا آمد: و هجومی از خورشید. از صخره شدم بالا. در هر گام،...
-
تا
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 18:35
بالارو ، بالارو. بند نگه بشکن، و هم سیه بشکن. - آمده ام ، آمده ام، بوی دگر می شنوم، باد دگر می گذرد. روی سرم بید دگر، خورشید دگر. - شهر تونی ، شهر تونی ، می شنوی زنگ زمان : قطره چکید. از پی تو ، سایه دوید. شهر تو در کوی فراترها ، دره دیگرها. - آمده ام، آمده ام، می لغزد صخره سخت، می شنوم آواز درخت. - شهر تونی ، شهر...
-
پاراه
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 18:33
نه تو می پایی، و نه کوه. میوه این باغ: اندوه، اندوه. گل بتراود غم، تشنه سبویی تو. افتد گل، بویی تو. این پیچک شوق ، آبش ده، سیرابش کن. آن کودک ترس، قصه بخوان، خوابش کن. این لاله هوش ، از ساقه بچین. پرپر شد، بشود. چشم خدا تر شد ، بشود. و خدا از تو نه بالاتر. نی ، تنهاتر ، تنهاتر. بالاها، پستی ها یکسان بین. پیدا نه،...
-
و چه تنها
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 18:32
ای درخور اوج ! آواز تو در کوه سحر، و گیاهی به نماز. غم ها را گل کردم، پل زدم از خود تا صخره دوست. من هستم، و سفالینه تاریکی ، و تراویدن راز ازلی. سر بر سنگ ، و هوایی که خنک، و چناری که به فکر، و روانی که پر از ریزش دوست. خوابم چه سبک، ابر نیایش چه بلند، و چه زیبا بوته زیست، و چه تنها من ! تنها من ، و سر انگشتم در چشمه...
-
هنگامی
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 18:32
تاریکی ، پیچک وار ، به چپر ها پیچید، به حناها، افراها. و هنوز ، ما در کشت، در کف داس. ما ماندیم، تا در رشته شب از گرد چپر ها وا شد، فردا شد. روز آمد و رفت. تاریکی ، پیچک وار ، به چپر ها پیچید، به حناها، افراها. و هنوز ، یک خوشه کشت، در خور چیدن نه، یاد رسیدن نه. و هزاران روز، و هزاران بار تاریکی ، پیچک وار ، به چپر ها...
-
نیایش
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 18:31
دستی افشان ، تا ز سر انگشتانت صد قطره چکد ، هر قطره شود خورشیدی باشد که به صد سوزن نور ، شب ما را بکند روزن روزن. ما بی تاب ، و نیایش بی رنگ . از مهرت لبخندی کن ، بنشان بر لب ما باشد که سرودی خیزد در خورد نیوشیدن تو. ما هسته پنهان تماشاییم. ز تجلی ابری کن ، بفرست ، که ببارد بر سر ما باشد که به شوری بشکافیم ، باشد که...
-
لب آب
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 18:30
دیشب، لب رود، شیطان زمزمه داشت. شب بود و چراغک بود. شیطان ، تنها، تک بود. باد آمده بود، باران زده بود: شب تر ، گل ها پرپر. بویی نه براه. ناگاه آیینه رود، نقش غمی بنمود: شیطان لب آب. خاک سایه در خواب. زمزمه ای می مرد.بادی می رفت، رازی می برد.
-
شکپوی
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 18:30
بر آبی چین افتاد ،سیبی به زمین افتاد. گامی ماند. زنجره خواند. همهمه ای : خندید. بزمی بود، برچیدند. خوابی از چشمی بالا رفت. این رهرو تنها رفت ، بی ما رفت. رشته گسست: من پیچم، من تابم. کوزه شکست: من آبم. این سنگ ، پیوندش با من کو ؟ آن زنبور ، پروازش تا من کو؟ نقشی پیدا آیینه کجا؟ این لبخند، لب ها کو؟ موج آمد، دریا کو؟...
-
تراو
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 18:29
در آ، که کران را برچیدم، خاک زمان رفتم، آب "نگر" پاشیدم. در سفالینه چشم ، "صدبرگ" نگه بنشاندم، بنشستم. آیینه شکستم، تا سرشار تو من باشم و من. جامه نهادم. رشته گسستم. زیبایان خندیدند، خواب "چرا" دادمشان، خوابیدند. غوکی می جست، اندوهش دادم، و نشست. در کشت گمان، هر سبزه لگد کردم. از هر بیشه...
-
بودهی - Bodhi
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 18:29
آنی بود ، در ها وا شده بود . برگی نه ، شاخی نه ، باغ فنا پیدا شده بود. مرغان مکان خاموش ، این خاموش ، آن خاموش . خاموشی گویا شده بود. آن پهنه چه بود : با میشی ، گرگی همپا شده بود. نقش صدا کم رنگ ، نقش ندا کم رنگ .پرده مگر تا شده بود؟ من رفته ، ما بی ما شده بود. زیبایی تنهاشده بود. هر رودی ، دریا، هر بودی ، بودا شده...